طاووس بهشت دانی که ز هجران تو حالم چون شد ؟ جگرم خون و دلم خون و سرشکم خون شد .
| ||
طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری جگرم آب شد و از تو نیامد خبری عاشقانی که همه از تو سخن می گفتند عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری [ یادداشت ثابت - سه شنبه 95/2/29 ] [ 6:18 عصر ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
شهید ابراهیم هادی فرمانده گروه شهید اندرزگو اول اردیبهشت 1336 . نام پدر : محمد حسین . شهادت : 22 بهمن 1361 . گمنام عصر روز نیمه شعبان بود . ابراهیم وارد مقر شد . از نیمه شب خبری از ابراهیم نبود . حالا هم که آمده یک اسیر عراقی را با خودش آورده ! پرسیدم : آقا ابراهیم کجایی ؟ این اسیر کیه ؟ گفت : نیمه شب رفته بودم سمت دشمن ، کنار جاده مخفی شده بودم . به تردد خودروهای عراقی دقت می کردم . وقتی جاده خلوت شد یک جیپ عراقی را دیدم . با یک سرنشین به سمت من می آمد . سریع رفتم وسط جاده . افسر عراقی را اسیر گرفتم و برگشتم . بین راه با خودم فکر می کردم . گفتم این هم هدیه ما برای امام زمان ( عج ) ولی بعد از حرف خودم پشیمان شدم . گفتم : ما کجا و هدیه برای امام زمان ( عج ) کجا ؟ منبع : کتاب سلام بر ابراهیم ص 109 به نقل از جمعی از دوستان . زندگی نامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی ( کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ) انتشارات پیام آزادی . [ یادداشت ثابت - شنبه 95/2/26 ] [ 2:49 عصر ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
چشم هایم از دلـــــــم رنجیده اند هر چه را دل خواست آنها دیده اند در عوض یک کار مشکل خواستند دیـــدن مــــوعود ، از دل خواستند چون نباشـــــد دل پی دریـــای نور بستــــــه باشد دیده هنگام ظهـــور مهــــدیا ! دل را خــودت یاری بده چشمـهـایـــــم را تو دلــداری بده *** بوی عطر یاس دارد جمعه ها وعده دیدار دارد جمــعه ها جمعه ها دل یاد دلبر می کند نغمه یابن الحسن سر می کند *** من به آمار زمین مشکوکم اگر این سطح پر از انسان هاست پس چرا یوسف زهرا تنهاست [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 95/1/26 ] [ 4:6 عصر ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
از کجا معلوم که همین الان امام زمان در اینجا حضور نداشته باشند . از دل شکسته شما ها چطوری می تونه امام زمان ، خودش رو نیاره تو این مجلس ، و نبینه شماها رو ! حتما امام زمان ، من یقین دارم که توی این مجلس حاضر هست . اما ما به علت این که خیلی گناه داریم ، ما به علت این که خیلی گنه کار هستیم ، ما به علت این که خیلی کوتاهی می کنیم در امر دین خدا ، ممکنه نبینیم او را ، و نتونیم که او را ببینیم . ( سخنرانی حاج مهدی زین الدین در جمع رزمندگان که فایل صوتی تصویری آن موجود است . ) زِ پس که پرده عصیان گرفته چشمم را تو در کنار منی من تو را نمی بینم با گناهانی که از خود ساختیم ما ظهورت را عقب انداختیم
گردآوری و تدوین : مسعود معصومی از ساوه . اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک [ یادداشت ثابت - یکشنبه 95/1/2 ] [ 2:29 عصر ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن تبر به دوش بــت شـــکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایـــم نه ولی برای عــده ای چه خوب شد نیامــدی تمام طول هفـــته را به انتــــــظار جمعه ام دوباره صبح ، ظهر ، نه غروب شد نیامــدی
آقا جان ! با گناهانی که از خود ساختیم ما ظهورت را عقب انداختیم [ یادداشت ثابت - یکشنبه 94/12/10 ] [ 9:2 صبح ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |