طاووس بهشت دانی که ز هجران تو حالم چون شد ؟ جگرم خون و دلم خون و سرشکم خون شد .
| ||
باید که دلی به قدر یک دشت دهد آری که همان ستاره هشت دهد آنقدر رضا رضا رضا می گویم تا اینکه بلیط رفت و برگشت دهد [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 95/9/11 ] [ 9:16 صبح ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
یا امام رضا ! من از تو دلی کبوتری میخواهم یک جرعه نگاه حیدری میخواهم دانم که توقع ام زیاد است ولی یک عمر لباس نوکری میخواهم [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 95/9/11 ] [ 9:15 صبح ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
ایشاا.. اربعین کرببلا پای پیاده .... [ یادداشت ثابت - جمعه 95/8/8 ] [ 9:27 عصر ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
مهدیا !یاران خوبت را مکن از بد جدا روسیاه و رو سفیدش جان آقا ، درهم است
[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 95/5/21 ] [ 9:50 صبح ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
اماما ! رفته ای ولی بدان قلب گل شکسته است باغبان دیگری ، جای گل نشسته است بهمن بدون تو مثل باغ بی گل است قصه تو باغبان نغمه های بلبل است بمناسبت 14 خرداد 95 [ یادداشت ثابت - جمعه 95/3/8 ] [ 4:57 عصر ] [ مسعود معصومی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |